در گرماي كشنده و طاقت فرساي اردوگاه، هر روز از ساعت يك تا سه بعداز ظهر اسرا را براي هواخوري بيرون مي آوردند. عراقيهاي كافر حتي يك دمپايي هم به ما نمي دادند تا كف پايمان تاول نزند و اگر كسي زبان به اعتراض مي گشود، سروكارش با شكنجه بود.
در مدت سه سالي كه اسير بودم، حدود سيصد تن از برادران عزيزمان در اسارتگاه تكريت بر اثر بيماري و تشنگيهاي پياپي و كتكها و شكنجه هاي مختلف نظاميان بعثي شهيد شدند وبه لقاء الله پيوستند. هجوم سرسام آور گرما و بستن مكرر آب توسط بعثيان باعث شده بود هر از گاهي عده اي از برادران آزاده در حالي كه از فرط تشنگي و ضعف چشمهايش گود افتاده بود، به طرف عراقيها رفت و گفت: اي نامسلمانها، اي از خدا بي خبر ها، چه خواستيم؟فقط آب! آيا اين است سنت پيغمبر خدا؟ و فرياد زد:الله اكبر؟
ما نيز با او هم آوا شديم . جالب است بگويم كه فرياد الله اكبر در فرونشاندن عطش ما نقش بسزايي داشت ؛ گويي وجود تشنۀ ما از جويبار روان ملكوتي سيراب گشت.
منبع: باغ موزه انقلاب اسلامی ودفاع مقدس
- هیچ نظری یافت نشد
ارسال نظر به عنوان مهمان