پس از سرنگوني رژيم پهلوي با وقوع انقلاب اسلامي و برقراري حكومت جمهوري اسلامي در ايران، ضديت گفتمان انقلاب اسلامي با آمريكا، كه خود را قدرتمندترين كشور جهان ميدانست، با شدت آغاز شد. پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 و برقراري نظام جمهوري اسلامي بهعنوان نوع خاصي از حكومت كه تا آن روز در هيچجاي جهان تجربه نشده بود، جاذبه هاي بسياري براي كشورهاي مسلمان اطراف ايران به وجود آورده بود. آمريكا و كشورهاي قدرتمند غربي كه بهشدت از تبديل شدن حكومت ايران به يك الگوي حكومتي مطلوب در منطقه هراسان بودند، درصدد راهي براي نابودي و يا در حد امكان، تضعيف اين نظام برآمدند.[1]
رژيم بعثي عراق با حكومت مطلقهي صدام حسين، بهترين متعهد براي كشورهاي غربي در جهت ضربه زدن به جمهوري اسلامي ايران بهشمار ميرفت. جداي از اين مباحث، خود صدام حسين با توجه به روحيهي قدرتطلبي، در تلاش بود تا عراق را به بزرگترين كشور منطقه تبديل كند. در همين راستا، وي از شرايط داخلي ايران انقلابي كه در آن ساختارهاي نظام بهطور كامل شكل نگرفته بود، استفاده كرد. صدام در اولين اقدام خود در تاريخ 26 شهريور 1359، قراردادي كه در سال 1975 ميلادي در الجزاير در خصوص مرزهاي دو كشور بين حكومت پهلوي و عراق به امضا رسيده بود، جلوي دوربين تلويزيون رژيم بعثي عراق پاره و عملاً عليه جمهوري اسلامي اعلام جنگ كرد. حكومت بعث عراق در نهايت، در تاريخ 31 شهريور همان سال، حمله ي سراسري خود را به ايران آغاز نمود.[2]
شايد نتوان مدعي شد كه تنها عامل حملهي نظامي عراق عليه ايران تحريك و كمك كشورهاي غربي و بهخصوص آمريكا باشد، ولي بدون شك بدون كمك مالي، نظامي و ديپلماسي اين كشور، عراق نميتوانست به ايران حمله كند. بهطور مثال، آمريكا در فروردين 1361 عراق را از ليست كشورهاي تروريسم خط زد و همواره مخالف تصويب قطعنامه در سازمان ملل عليه عراق بود. آمريكا تلاش نمود با متقاعد كردن ساير كشورهاي منطقه و قدرتهاي غربي، قسمت عظيمي از تجهيزات نظامي ارتش عراق را فراهم آورد.
مهمترين عوامل داخلي و منطقهاي را كه منجر به جنگ تحميلي عراق عليه ايران شد ميتوان در چند عنوان مشخص كرد: اختلافات تاريخي و منطقهاي بين دو كشور، ماهيت رژيم بعثي عراق كه در تضاد با تفكر جمهوري اسلامي بود، تغيير توازن قوا و خلأ قدرت در منطقه، وضعيت بحراني نظامي، اقتصادي و سياسي ايران. با همهي اين احوالات، ميتوان دو هدف اصلي براي حمايت كشورهاي غربي از عراق در جنگ تحميلي با ايران متصور شد: يكي عدم شكلگيري هژموني انقلاب اسلامي در منطقه و جلوگيري از گسترش اين طرز تفكر در ميان كشورهاي مسلمان منطقه و ديگري بحث مهم نفت.[3]
بدون شك بدون كمك مالي، نظامي و ديپلماسي آمريكا، عراق نميتوانست به ايران حمله كند. آمريكا در فروردين 1361، عراق را از ليست كشورهاي حامي تروريسم خط زد و همواره مخالف تصويب قطعنامه در سازمان ملل عليه عراق بود.
در اين خصوص، اگر به صدور قطعنامههاي سازمان ملل توجه كنيم، بهآساني ميتوان به صحت اين قضيه پي برد. شوراي امنيت سازمان ملل متحد، كه يكي از مهمترين اركان اين سازمان بهشمار ميرود و حفظ صلح و امنيت بينالمللي را مهمترين وظيفهي خود ميداند، در طول 8 سال جنگ تحميلي عراق عليه ايران، فقط 14 قطعنامه و 15 بيانيه صادر كرد كه اكثر قطعنامهها جنبهي توصيهاي داشته است.
نكتهي جالب اينجاست كه پس از پايان يافتن جنگ تحميلي عراق عليه ايران، عراق به كويت حمله كرد و ارتش اين كشور در كمترين زمان ممكن كويت را به تصرف خود درآورد و به سمت مرزهاي عربستان پيشروي كرد. شوراي امنيت سازمان ملل 14 قطعنامه كه هيچكدام از آنها جنبهي توصيهاي نداشته و اغلب تنبيهي بود، عليه رژيم بعثي عراق صادر كرد.
اين در حالي است كه مدت زمان اشغال كويت بهوسيلهي عراق چيزي حدود 7 ماه بيشتر طول نكشيد. در مقابل، جنگ عراق عليه ايران كه به مدت 8 سال طول كشيد را ميتوان يكي از مخربترين و خونبارترين جنگهاي بهوقوعپيوسته پس از جنگهاي اول و دوم جهاني دانست كه واكنش سازمان ملل در قبال آن بسيار ناچيز بود.[4]
ارتش عراق در اين جنگ با استفاده از تجهيزات كاملي كه بهوسيلهي كشورهاي غربي و برخي از كشورهاي منطقه اهدا ميشد، جان بسياري از نظاميان و غيرنظاميان ايران را كه ناخواسته و براي حفاظت از سرزمين خود وارد اين نبرد شدند، گرفت. نكتهي تأسفبار و قابل تأمل در اين جنگ، استفادهي ارتش عراق از سلاحهاي شيميايي برضد نظاميان جمهوري اسلامي ايران بود.
با تمام اين احوالات، نهادهاي بينالمللي همچون سازمان ملل متحد و كشورهايي كه داعيهي برقراري صلح را در جهان داشتند، نه تنها چشم و گوش خود را نسبت به اين حوادث بسته بودند، بلكه همواره با چشمپوشي و سكوت خود، فضا را براي پيشتازي بيشتر صدام حسين و ارتش بعثي فراهم ميساختند.[5]
شاهد اين ماجرا را ميتوان از بيانيه ها و قطعنامههايي كه در طول اين جنگ عليه عراق بهعنوان آغازگر صادر شد، مشاهده كرد.
نكتهي حائز اهميت، اين مسئله است كه در برهههايي كه ارتش ايران پيشرفتهاي چشمگيري داشته و توانسته برخي از مناطق تصرفشده بهوسيلهي عراق را پس بگيرد، سازمان ملل با صدور بيانيهها و قطعنامه-هايي شرايط را براي ايران سختتر ميكرد و سعي داشت چهرهاي خلاف واقعيت از ايران در اختيار رسانهها و مردم جهان قرار دهد.
بهطور مثال، قطعنامهي 514 شوراي امنيت بر اين بيان استوار بود كه از به خطر افتادن صلح و امنيت در منطقه ابراز نگراني كرده و از هر دو طرف مناقشه درخواست ميكند هرچه سريعتر به جنگ پايان داده و ارتش خود را به پشت مرزهاي شناختهشدهي بينالمللي عقب برانند و گروهي از ناظران براي نظارت بر آتشبس به منطقه گسيل شوند.[6]
صدور اين بيانيه در حالي بود كه در اين برهه، ارتش ايران توانسته بود بخشي از مرزهاي تصرفشدهي خود بهوسيلهي ارتش عراق را پس بگيرد، در حالي كه از آخرين قطعنامهي صادرشده بهوسيلهي سازمان ملل چيزي حدود 21 ماه و 15 روز ميگذشت، اين زمان مصادف شده بود با ويراني قسمت مهمي از جنوب ايران كه عمدتاً مناطق نفتخيز بهشمار ميرفت. اين نوع رفتار غرضورزانه و هدفدار سازمان ملل، كه بهوسيلهي قدرتهاي بزرگ غربي ساماندهي ميشد، بسيار قابل تأمل است.[7]
نكتهاي كه نبايد از نظر دور داشت، نقش نفت در صدور بيانيهها و نيز طولاني شدن جنگ بين ايران و عراق است. عراق و ايران از مهمترين مراكز ذخاير نفتي در جهان بهشمار ميروند. طولاني شدن جنگ و نياز به تجهيزات نظامي بيشتر، موجب ميشد ايران نفت خود را با قيمت پايينتري به فروش برساند و طبيعتاً اين امر از بسياري جهات به سود كشورهاي واردكنندهي نفت، كه عمدتاً جزء قدرتهاي بزرگ و تصميمگيرنده بودند، بهشمار ميرفت. با تمام اين احوالات، سرانجام شوراي امنيت با صدور قطعنامهي 598، شرايط را براي پايان جنگ ايران و عراق فراهم آورد. جالب اينجاست كه در همين برهه، ارتش ايران صاحب پيشرفتهاي بسيار قابل تأملي شد و حتي بهسوي تصرف بصره نيز در حال پيشروي بود.[8]
قطعنامهي 598 از اهميت ويژهاي در جنگ ايران و عراق برخوردار بود، زيرا ادامهي جنگ همراه با پيشرويها و پيروزيهاي ارتش ايران همراه بود و اين مسئله موجب نگراني بيش از اندازهي آمريكا بهعنوان حامي اصلي صدام حسين شده بود. با تمام اين احوالات، در تيرماه 1366 قطعنامهي 598 با 15 رأي موافق و بدون هيچ رأي مخالف و ممتنعي، به تصويب شوراي امنيت سازمان ملل رسيد. امام (ره) كه آگاهي كاملي نسبت به شرايط زماني صدور اين قطعنامه داشتند، با توجه به شرايط بهوجودآمده، موافقت خود را با آتشبس اعلام كردند.[9]
پس از اعلام آتشبس و برقراري صلح ميان ايران و عراق، جمهوري اسلامي بهدنبال احقاق حق خود، خواستار تعيين شروعكنندهي جنگ به وسيلهي سازمان ملل و نيز نظارت، بررسي و تأييد آتشبس پس از تصويب قطعنامهي 598 شد. با اين حال، شوراي امنيت اگرچه با اعزام نيرو براي بازرسي و نظارت بر آتشبس خواست به قسمتي از حقوق اصلي ايران توجه كند، ولي به مهمترين نگراني جمهوري اسلامي كه شناسايي متجاوز جنگ بود و قبل از تصويب قطعنامه نيز مطرح شده بود، توجهي نكرد.
نكتهي مهم ديگر در خصوص تصميمات شوراي امنيت در قبال جنگ ايران و عراق، نظارت و صدور قطعنامههايي در خصوص استفادهي عراق از سلاحهاي شيميايي به فاصلهي مدت زماني طولاني، يعني با فاصلهي بيش از يك سال از زمان تصويب قطعنامهي 598 بود كه اين موارد بدون شك، با اعمال نفوذ آمريكا و كشورهاي قدرتمند غربي و نيز برخي از كشورهاي منطقه از جمله عربستان، اتفاق افتاد. با تمام اين احوالات، هيچگاه به مهمترين خواستهي ايران، يعني اعلام متجاوز و شروعكنندهي جنگ، توسط سازمان ملل جوابي داده نشد.[10]
سه سال پس از پايان جنگ ايران و عراق و برقراري صلح بين دو كشور، صدام حسين با تمام قوا به كويت حمله كرد و توانست در كمترين زمان ممكن، تمام كويت را اشغال و بهسوي مرزهاي عربستان پيشروي كند. از مهمترين دلايلي كه براي حملهي عراق به كويت ميتوان برشمرد، بدهي 30 ميليارد دلاري عراق به اين كشور و نيز درخواست عراق از كشورهاي صادركنندهي نفت براي افزايش قيمت نفت است.
در اين هفت ماهي كه از اشغال كويت گذشت، 14 قطعنامه عليه عراق صادر شد كه غالباً جنبهي تنبيهي داشت، در حالي كه در طول 8 سال دفاع مقدس، فقط 15 قطعنامه عليه عراق صادر شد كه اكثر آنها جنبهي توصيهاي داشت.
صدام حسين به امير كويت اعلام كرد كه حمله به ايران قسمت عظيمي از خواستههاي كويت را نيز پوشش داده و چون عراق در اين راه خسارتهاي مالي، جاني و نظامي بسياري متحمل شده است، بنابراين كويت بايد از طلب 30 ميلياردي خود منصرف شود. امير كويت زير بار اين مسئله نرفت و با توجه به درگيريهاي مرزي گذشته ميان عراق و كويت، مقدمات حملهي عراق به كويت و اشغال آن فراهم شد.
هدف ما در اين نوشتار بررسي چگونگي جنگ عراق با كويت نيست و فقط از اين بابت چگونگي شروع جنگ را مطرح كرديم كه با روحيهي تجاوزگري صدام حسين بيشتر آشنا شده و با كمي تأمل، نسبت به حمايتهاي بيدريغ غرب از عراق آگاهي يابيم.[11]
عراق سه سال پس از صلح با ايران، جنگ با كويت را آغاز كرد، در حالي كه سازمان ملل كماكان در اعلان شروعكنندهي جنگ ايران و عراق تعلل ميكرد. آنچه در اين بين عكسالعمل سازمان ملل را متفاوت كرد، صدور بيانيهها و قطعنامههاي پشت سر هم و تنبيهي عليه عراق به دليل اشغال كويت بود. اشغال كويت بهوسيلهي عراق حدود 7 ماه طول كشيد و شوراي امنيت سازمان ملل از نخستين روزهاي جنگ و در اولين قطعنامهي خود، خواستار خروج بدون قيدوشرط نظاميان عراق از كويت شد.
در اين هفت ماهي كه از اشغال كويت گذشت، 14 قطعنامه عليه عراق صادر شد، در حالي كه در طول 8 سال دفاع مقدس، فقط 15 قطعنامه عليه عراق صادر شد كه اكثر آنها همانطور كه گفته شد، جنبهي توصيهاي داشت. در واقع بسته نشدن پروندهي جنگ عراق عليه ايران در شوراي امنيت پس از سه سال از توافق و عدم شناسايي متجاوز از سوي سازمان ملل، همه و همه نشانههايي از غرضورزي آمريكا و كشورهاي غربي در خصوص نگاه متفاوت به اين دو جنگ است.[12]
روز 18 آذر 1370 در ذهن ايرانيان يك روز خاص و بهيادماندني را رقم زده است؛ روزي كه خاوير پرز دكوئيار، دبيركل وقت سازمان ملل، پس از 11 سال از شروع جنگ عراق عليه و ايران و 3 سال پس از برقراري آتشبس ميان دو كشور، عراق را بهعنوان متجاوز جنگ عليه ايران معرفي كرد و اين يعني اينكه نهايتاً خواستههاي جمهوري اسلامي براي مشخص شدن متجاوز به بار نشست.
در كنار تلاشهاي ايران براي مشخص شدن متجاوز، بايد متذكر شد كه جنگ عراق عليه كويت و فشار بيش از اندازه-ي سازمان ملل بر عراق، شرايطي را فراهم ساخت كه شوراي امنيت سازمان ملل براي جلوگيري از شكلگيري تناقضات بينالمللي و جلوگيري از بارز شدن نگاه غرضورزانهي اين شورا نسبت به كشورهاي مختلف، در كنار محكوم كردن عراق نسبت به اشغال كويت، چارهاي جز بازگويي حقيقت در مورد جنگ عراق عليه ايران نداشت و در نهايت، عراق را بهعنوان شروعكنندهي جنگ و متجاوزگر معرفي كرد و يك پيروزي بزرگ براي ملت ايران در عرصهي بينالمللي به وجود آمد.[13]
پينوشتها:
[1]. محمدحسين جمشيدي و ديگران، سازمانهاي بينالمللي و جنگ ايران و عراق، انتشارات دانشگاه امام حسين (ع)، تهران، 1374، ص 89-88.
[2]. منوچهر پارسادوست، نقش سازمان ملل در جنگ عراق و ايران، انتشارات شركت سهامي انتشار، تهران، 1371، ص 68.
[3]. دروديان، محمد، روند پايان جنگ، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه، چاپ سوم، 1387، ص 203.
[4]. اميدي و پيشگاميفر، استراتژي ايالات متحده در خاورميانه، فصلنامهي انجمن ژئوپليتيك ايران، 1374، ص 56.
[5]. دروديان، محمد، اجتنابناپذيري جنگ، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه، چاپ سوم، 1381، ص 75.
[6]. حسن فتحي، تلاشهاي صلحآميز در 8 سال دفاع مقدس، حماسهي مقاومت، ستاد فرماندهي كل قوا، تهران، 1369، ص 116.
[7]. عباس هدايتي خميني، شوراي امنيت و جنگ تحميلي عراق عليه ايران، تهران، وزارت امور خارجه، 1370، ص 70.
[8]. دروديان، محمد، روند پايان جنگ، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه، چاپ سوم، 1387، ص 115.
[9]. منوچهر پارسادوست، نقش سازمان ملل در جنگ عراق و ايران، تهران، شركت سهامي انتشار، 1371، ص 748.
[10]. حسن فتحي، تلاشهاي صلحآميز در 8 سال دفاع مقدس، حماسهي مقاومت، ستاد فرماندهي كل قوا، تهران، 1369، ص 116.
[11]. سعيد خالوزاده، مواضع شوراي امنيت در قبال جنگ عراق و كويت، تهران، وزارت امور خارجه، 1375، ص 12.
[12]. همان، ص20-22.
[13]. دروديان، محمد، اجتنابناپذيري جنگ، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه، چاپ سوم، 1381، ص 176.
*فرود نودهي، محقق تاريخ انقلاب اسلامي
منبع:
1. پايگاه تحليلي تبييني برهان
2. پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهید حاج قاسم سلیمانی
- هیچ نظری یافت نشد
ارسال نظر به عنوان مهمان